هشتمین نشست تخصصی زنده (لایو) انجمن کتابداری و اطلاعرسانی ایران با موضوع «نقد و بررسی وضعیت پژوهش در علم اطلاعات و دانششناسی» در روز سهشنبه ۲5 آذر ۱۳۹۹ و از ساعت ۱9 تا 21 در صفحه اینستاگرام انجمن برگزار شد. در این نشست، آقایان دکتر ابراهیم افشار (نائب رئیس انجمن علمی کتابداری و اطلاعرسانی ایران) و دکتر محمد خندان (عضو هیئت علمی دانشگاه تهران) دیدگاههای خود را در رابطه با موضوع جلسه تبیین کردند. مجری-کارشناس این نشست، دکتر محمد زرهساز عضو هیئت علمی دانشگاه خوارزمی و مسئول کمیته پژوهش انجمن علمی کتابداری و اطلاعرسانی ایران بود.
در ابتدای نشست آقای دکتر افشار دیدگاه خود را در رابطه با وضعیت پژوهش در رشته چنین بیان کرد: «تصویری که من دارم و این را بارها گفتهام در کشور ما کتابداری نوین تا زمانی که این دورههای فوقلیسانس و دکتری فراوان انجام بشود و گسترش کمی پیدا بکند، بیشتر تمرکزش روی تکنیک بوده است. در سازماندهی، کارنامه مرکز خدمات کتابداری که ارزش داشته و خوب هم بوده است. بعد از آن که این دورهها تأسیس شد، پایاننامهنویسی و دورههای دکتری به وجود آمد و خوب در قالب این پایاننامهها یک تحقیقاتی هم صورت گرفته است. ولی آن بُعد خدمت که اصل قضیه است خیلی به آن توجه نشده است و در نتیجه این سیاه مشقهای دانشجویی که در دوره فوقلیسانس و غیره نوشته میشود، تحقیقات زیادی الان هم یک تحقیقی در کتابخانه ملی در جریان است که اینها چندان به کار بهبود خدمات و بهبود خدمتی که حرفه به جامعه میکند، نیامده است. الان هرکسی کار خودش را میکند و یک مقدار زیادی هم شرایط بیرونی که من عمدتاً میگویم سیاستها و سیاستهای وزارت آموزش عالی و ساختارها و سیاستهای انواع کتابخانهها چه دانشگاهی چه عمومی به نظر من اینها مسئولان اصلی برای این بیارتباطی، در گیومه بگویم برای ناکارآمدی تحقیقات به منظور بهبود خدمات حرفه هستند.»
در ادامه دکتر خندان ضمن مخالفت با دوگانهسازیهای کاذب گفت: «به نظر من اولین گام باید این باشد که از دوگانهسازیهایی که منتج به سادهسازی مسئله میشود، پرهیز بکنیم و این یک نکته مهمی در این بحث است. بعد اگر بصیرت روششناسی سرلوحه کار خود قرار بدهیم آن وقت است که شاید بتوانیم مسئله را به صورت عمیقتر ببینیم.» ایشان ضمن انتقاد از نامگذاری هفتهای با عنوان هفته پژوهش، افزود: «اگر به سیر تاریخی حرفه نگاه بکنید، تا قبل از این که مدارس کتابداری و علم اطلاعات در دانشگاهها به وجود بیایند، کتابداری در قالب شاگردی کردن در کتابخانه آموزش داده میشد و این دقیقاً مرحلهای است که کتابداری بلوغنایافته است. بخش مهمی از بلوغ یافتن علم کتابداری و علم اطلاعات به واسطه تأسیس رشته دانشگاهی کتابداری و اطلاعرسانی است و این که این رشته واحدهای پژوهشی، واحدهایی که روشهای پژوهش را درس میدادند را وارد برنامه آموزشی خودش میکند و من تضادی بین توسعه حرفهای و پژوهش نمیبینم و اتفاقاً آن بلوغ و پختگی که علم اطلاعات و حرفه اطلاعاتی در سیر تاریخی خودش به آن دست پیدا کرد بعد از این بود که این رشته در دانشگاه تصویب شد. شما میدانید که مقاومتهای زیادی از طرف جامعه دانشگاهی در ایالات متحده و باقی کشورهای اروپایی برای پذیرش علم کتابداری به عنوان رشته دانشگاهی وجود داشت و میگفتند با یک مقدار کارآموزی در کتابخانه زیرنظر مثلاً کتابدارانی که آنها بنابر سنت کارآموزی شاگردی کردند و این حرفه را یاد گرفتند میشود این را یاد گرفت و نیاز به حضور آن در دانشگاه نیست. زمانی که گزارش ویلیامسون و پیشنهادهایی که در مورد تأسیس کتابداری به عنوان رشته دانشگاهی ارائه شد ما شاهد این هستیم که باز هم آن جا دعوا است که آیا ما در برنامه درسی کتابداری واحد روش پژوهش را بگنجانیم یا نه؟ بعد نظر کسانی که قائل بودند باید واحد روش پژوهش بگنجانیم غلبه پیدا میکند و از آن به بعد است که ما به ویژه در دهه 1960 شاهد رشد و اثرگذاری بیشتر این حرفه هستیم. طبیعی است که خدمت و سرویس در جامعه پیچیده مدرن متأخر زمانی میتواند مؤثر باشد که مبتنی بر پژوهش و پژوهش علمی باشد و دقیقاً به همین دلیل است که دانشگاه پشتیبان توسعهی حرفه در سازمانهای مختلف و در سطح جامعه است.»
در ادامه آقای دکتر افشار ضمن انتقاد از وضعیت سیاستگذاریهای پژوهشی و سیاستهای مرتبط با ارتقاء و ترفیع اعضای هیئت علمی عنوان کرد که دستگاه دولتی ما برای فساد دانشگاهی مکانیزم ایجاد کرده و باید در این سیاستهای خود بازنگری کند. دکتر خندان نیز در این رابطه تأکید کرد که این موضوع را باید با از دو منظر یعنی یکی وضعیت عمومی دانشگاهها و سیاستگذاریهای کلان پژوهشی و دیگری از منظر رشته و حرفه بررسی کرد. ایشان در ادامه به تبیین تاریخچه شکلگیری دانشگاه مدرن در جهان و ایده دانشگاه هومبولت پرداخت و پس از آن افزود: «یک ارتباط ارگانیک و اندامواری بین دانشگاه، جامعه و سازمانهای اجتماعی به وجود میآید. همین را شما میتوانید به حرفه علم اطلاعات هم تعمیم بدهید. این مسائلی که آقای دکتر افشار اشاره کردند ناشی از این است که دانشگاه از آن حقیقت و از آن سیرت اصلی خودش بیبهره است و یک صورت بیسیرت است، یک صورت بیمعنا است. ما به جای این که به پژوهش بپردازیم میرویم سراغ جلوههای نهایی که میتواند محصول علمی باشد؛ انتشار مقاله چه در داخل چه در خارج که آنها واقعاً پژوهش نیست. پژوهش قابل تقلیل به مقالهنویسی نیست. در جایی این تقلیل صورت میگیرد که آن ایده دانشگاه اساساً وجود نداشته باشد. آن روح دانشگاه و ایدهای که دانشگاه به عنوان یک نهاد برمبنای آن ایده شکل گرفته است آن ایده وجود نداشته است و همه دانشگاه را یک ابزار دیدند. در ایران برخی دانشگاهها را سنگر مبارزه دیدند و گروههای چپ سنگر تشکیل میدادند. روز دانشجو را نگاه بکنید، روز دانشجو در کشور ما هیچ ربطی به دانشجویان ندارد، ربط به مبارزه سیاسی دارد؛ یعنی دانشگاه نوعاً ابزار ایدئولوژیک دیده شده و از طرف طیفهای مختلف چپ، راست، مذهبی، غیرمذهبی هرکدام دانشگاه را یک ابزاری دیدند درصورتی که دانشگاه ابزار نیست. دانشگاه خودش یک غایت فینفسه فعالیت علمی به تعبیر مارکس دارد. کلیت بحث و نکته اساسی وحدت آموزش و پژوهش است؛ یعنی اساساً آموزش باید مبتنی بر پژوهش در دانشگاه صورت بگیرد. پژوهش فقط برای این نیست که دانشگاه مسائل چهار پنج سازمان و نهاد را حل بکند. خود آموزشی که دانشگاه به دانشجو میدهد باید مبتنی بر دستاوردها و یافتههای پژوهشی اعضای هیئتعلمی باشد. ما این را در کشور نه در گروههای علم اطلاعات و دانششناسی بلکه در هیچ کدام از گروهها نوعاً نداریم.»
آقای دکتر افشار به مصداقهایی از سوءاستفادههای پژوهشی در دانشگاهها پرداخت و وضعیت دانشگاهها را از این منظر نامناسب توصیف کرد. آقای دکتر خندان هم دیدگاهش در رابطه با فدا شدن بحث آموزش در ازای توسعه پژوهش در دانشگاه را به این شکل تبیین کرد: «دقت بفرمایید کمرنگ شدن و یک مقدار آسیب دیدن مسئله آموزش به دلیل پررنگ شدن پژوهش نیست. خود پژوهش هم قربانی این مسئله است. پژوهش ملزوماتی دارد و از جمله ملزومات پژوهش این که شما به قول علما روی یک موضوعی متحیز بشوید یا به قول امروزیها فوکوس بکنید و متمرکز بشوید و با یک فراغت بال و یک درنگی روی موضوع، پژوهش بکنید. ما این را نمیبینیم. ما در دانشگاه پژوهش نداریم و عرایض قبلی خود را تکمیل بکنم که ما اساساً وقتی ایده دانشگاه نداشتیم و دانشگاه صرفاً به عنوان یک نهاد بوروکراتیک به عنوان یک ابزار که گروههای مختلف دنبال این بودند که از طریق آن ابزار مقاصد خودشان را پیش ببرند وارد ایران شد ما طبعاً با غیاب دانشگاه مواجه هستیم نه با حضور دانشگاه، دانشگاهی که دانشگاه نیست. در واقع آن چیزی که ما امروزه دانشگاه مینامیم در ایران دانشگاه نیست. شاید یک دبیرستان بزرگ باشد، شاید یک مدرسه فنی- حرفهای بزرگ باشد که حالا اگر موفق باشد تکنیسین تربیت میکند و اگر موفق نباشد مدرک میفروشد. این دانشگاه عملاً دانشگاه نیست؛ یعنی ما نه با حضور دانشگاه بلکه با غیاب دانشگاه مواجه هستیم و هکذا ما با غیاب پژوهش مواجه هستیم.» ایشان در ادامه ضمن انتقاد از مسابقه مقالهنویسی در دانشگاهها فزود: «من یک نکتهای را راجع به بحث تقلیل پژوهش به مقاله عرض بکنم که با این پراکندهکاری و نداشتن مسئله و نداشتن برنامه پژوهشی در بین اعضای هیئتعلمی ما رابطه دارد. ما وقتی که طرح پژوهشی منسجمی در بین اهل علم خودمان نمیبینیم این باعث میشود که پژوهش هم به مقالهنویسی تنزل پیدا بکند. ما یک سوءتفاهم بسیار بزرگ داریم و ما پژوهش را به مقالهنویسی تقلیل دادیم. استاد ما آقای داوری اردکانی یک مثال خوبی زدند و قویترین نقدها را به این مسابقه مقالهنویسی ایشان رئیس فرهنگستان علوم وارد کردند. آقای دکتر یک مثال خوبی دارد و من سر برخی از کلاسها به دانشجویان میگویم ایشان میگویند که نسبت پژوهش با انتشار مقاله مثل چه چیزی میماند؟ مثل نسبت برداشت گندم با کاه میماند…»
دکتر افشار با انتقاد از استفاده برخی افراد از رانتهای دولتی برای مشغول شدن در دانشگاهها، منوط شدن وضعیت ارتقاء اعضای هیئت علمی به انتشار هر چه بیشتر مقاله را نادرست خواند و افزود: «به یاد دارم که اولین تلنگر من در تجربه دوم به عنوان هیئتعلمی آن بود که برخوردم به یکی از همکاران دانشکدهای و نه رشته و ایشان به من گفت: فلانی برای ارتقاء میدانید که گلوگاه مقاله علمی- پژوهشی است. همین گفته او تکلیف من را مشخص میکند. من اگر روی یک کاری متمرکز بشوم که پنج تا ده سال طول بکشد و محصول آن یک مقاله باشد هیچ چیز عایدم نمی شود و در نتیجه مجبور هستیم که این را به آن بچسبانم و آن را به این بچسبانم.» دکتر خندان نیز در این رابطه گفت: «مسئله خیلی مهم همان پراکنده بودن و نداشتن نظم و انتظام است؛ یعنی ما برنامه واحد علمی را در بین اعضای هیئتعلمی نمیبینیم و خود همین باعث میشود که حالا شما مثال پایاننامه را مثلاً اگر داشته باشید یک استادی در طول سی سال خدمتی که انجام میدهد انواع و اقسام پایاننامه را راهنمایی بکند و آخرش هم مشخص نباشد که اینها چه خط واحدی داشته یا لااقل آیا مثلاً در چند حوزه مشخصی که استاد در آن حوزه متبحر بوده یا نه عملاً پراکندهکاری رخ میدهد و عملاً هم کار پایاننامه نه شأن دانشافزایی دارد و نه شأن گرهگشایی عملیاتی دارد. این یک معضل بسیار مهمی است اما یک نکتهای که وجود دارد بخشی از این مسئله که پژوهشها در دانشگاه انجام میشود و راه به جامعه پیدا نمیکند. بخشی از معضل در نوع رابطه خاصی است که نهادهای دولتی یا خصوصی ما با خود دانشگاه دارند. ما دو جزیره جدا از هم داریم و دانشگاه که منشاء قدرت نیست اگر میخواست منشاء قدرت باشد باید کلمه علم را پرطنین اداء میکرد. درواقع به کار علمی معنا میبخشید وقتی کار علمی معنایی در دانشگاه ندارد لذا دانشگاه هم فاقد قدرت است. قدرت دانشگاه منشاءاش جایی است که کار علمی در دانشگاه معنادار باشد. نکته دیگر برمیگردد به نهادهای عمومی و خصوصی که در کشور فعال هستند. آنها به گونهای مدیریت میشوند که اساساً یک حس استغناء از علم و پژوهش آن جا است؛ یعنی بخشی از مسئله یا بیربط بودن پژوهشها یا غیرکاربردی شدن پژوهشها در جامعه ما برمیگردد به نحوه اداره سازمانها و نهادهایی که در کشور ما وجود دارند…»
دکتر خندان در ادامه با انتقاد از عدم استقلال انجمنهای علمی و حرفهای در ایران گفت: «انجمنهای علمی و البته انجمنهای صنفی و حرفهای هم به همین صورت اینها معمولاً نهادهای جامعه مدنی دانسته میشوند و در یک تعریف ما میتوانیم جامعه مدنی را حوزهای بدانیم که حائل بین حوزه خصوصی و فردی و نهادهای دولتی است. یک فضای درست است و فضای فردگرایانه نیست و در آن تعهدات مشترک جمعی وجود دارد ولی تعهدی در استقلال دولت و نهادهای دولتی است. این استقلال داشتن مسئله مهمی است و بخش عمدهای از مشروعیت نهادهای علمی و نهادهای صنفی به این است که استقلال خودشان را از نهادهای دولتی حفظ بکنند و تعهد اصلی آنها پیشبرد یک حرفه در نسبت با عقلانیت حرفهای باشد. اگر این استقلال حفظ بشود میتوانند منشاء قدرت باشند و حرف خود را قدرتمندانه بر زبان بیاورند. این استقلال مسئله بسیار مهمی است و اگر این استقلال وجود داشته باشد آنها میتوانند یک چتر جامعی را در بین همه اعضای حرفهای داشته باشند. انجمنهای حرفهای که تبدیل به یک محفل وابسته به نهادهای دولتی بشودند اسم اینها را انجمنهای علمی نمیتوانیم بگذاریم فارغ از مصداق عرض میکنم؛ عرائض من کلی است و کنایهای هم در آن نیست. زمانی انجمنهای علمی میتوانند مداخله مؤثری در جهتدهی به مسئلهیابی و مسئلهگشایی داشته باشند که این شرایط را احراز کرده باشند…» دکتر افشار هم در این زمینه گفت: «دقیقاً شأن انجمنهای علمی همانطور که شما گفتید استقلال آنها و پایبندی به ارزشهای حرفهای که برخاسته از ارزشهای اخلاقی انسانی است و در واقع کار آنها دیدهبانی است؛ یعنی کار انجمن علمی دیدهبانی است. دیدهبانی در مورد آموزش، پژوهش، دیدبانی در مورد کار حرفهای، درمورد سیاستهای بخش عمومی در حرفه و برخورد منتقدانه با اینها و آن جایی هم که قابل تعریف است، تعریف کنید چه اشکالی دارد. ولی نکته اصلی همان استقلال است و این که آنهایی که متصدی این انجمنها میشوند و به هرحال از طرف جامعه حرفهای برگزیده میشوند این تعهد را داشته باشند که آن چه را که شرط حقیقتگویی در مورد اوضاع و احوال یک رشته یا علم آن را بیان بکنند. ممکن شما بگویید که پس باید یک انا الحق بگویند و هرچه که لازم است را بگویند البته درست آن همین است که باید انا الحق را بگویند و اگر نمیگویند کنار بروند. یعنی اگر قرار باشد انجمن حرفهای خاصیتی برای او مترتب نباشد خوب نباشد…» ایشان در ادامه شرط اصلی موفقیت انجمنهای علمی و حرفهای را کار در یک جامعه دموکراتیک و پشتیبانی از آنها از سوی نهادهای تأثیرگذار دانست.
در پایان نشست دکتر خندان ضمن سودمند خواندن مباحث طرح شده در نشست، گفت: «مهم این است که اهل آکادمی به وظیفه خودشان عمل بکنند که آن وظیفه بر زبان جاری ساختن حقیقت است. آنها به وظیفه خودشان عمل بکنند و از آن طرف هم افرادی که وظیفه مدیریت را برعهده دارند و جزء مدیران مجموعه حساب میشوند آنها هم با یک نگاه مثبتی به فعالیتهایی که اهل آکادمی انجام میدهند نگاه بکنند تا به گفتوگو و تفاهم برسند. این گفتوگو و تفاهم نیازمند یک روحیه روادارانهای است…»